حضوری و حصولی یا نظری و عملی ؟!

( این مطلب در واقع نقدیست بر مطلب زیبای توانا بود هر که دانا بود از آقای رضا کریمی )                    

علم حضوری علمی است که از علّت و منبع القاء می شود و این علم همان عمل است هنگامی که در ظرفش جاری می شود وعلم سقراطی و افلاطونی شبیه این علم است .  تقسیم نظری عملی در مورد این علم جایز نیست چرا که علم حضوری با عمل توأم و عمل از آن جدا نیست .

علم حصولی علمی است که از معلول انتزاع می شود و این علم همان عمل نیست.علم ارسطویی همین علم است . تقسیم این علم به نظری و عملی تقسیمی رواست .

در ادامه اینکه :

متأثرِ از علم حضوری خود معلول علت اصلی می شود و علمی که از طریق این معلول القاء و یا از آن انتزاع می شود خود در مرتبه علم حصولی قرار می گیرد .

کساني که قول را گوش مي دهند وتبعيت به احسن مي کنند (زمر/17و18) این را بیان می کند که چون دریافت ها از طریق چشم و گوش (جهان بین) باشد حصولی می شود و بین علم و عمل فاصله لازم می شود و هنگام شنیدن نباید هنگام تبعیت شود در غیر این صورت...

ولی علمی که از طریق چشم و گوش (جان بین) دریافت شود مشمول آیه نمی شود چون چون این علم مطمئنی است (علمی که در تهذیب شده القاء می شود) و حضور آن عین عمل است.   

نتیجه اینکه :

نمی توانیم بگوییم که تقسیم صحیح ، تقسیم حضوری و حصولی است  و بجای آن تقسیم نا صحیح نظری و عملی رواج یافته زیرا تقسیم بندی نظری وعملی ( نظر به سمت عمل ) تفکیکی صحیح در مورد علم حصولی است وعلم حضوری نیز منزه از این نوع تقسیمات می باشد . پس حضوری و حصولی تقسیمی کلی و نظری و عملی مربوط به علم حصولی می باشد.

از شرک تا رضا ، در کلام حافظ

         روزگاریست که سودای بتان دین منست            غم این کار نشاط دل غمگین منست

حافظ بعد از آنکه به خداوند معرفت می یابد و او راتصدیق می کند ، می گوید: مدت هاست که همچون یک تاجر، مشغول معامله و در پی سود بیشتر و خدای بهتر بوده ام . و غم سود و زیان این کار برای دل غمگین من مایه ی نشاط بوده است غافل از اینکه که او(دل) از همان اول تو را طلب می کرد . حافظ دراین بیت در واقع سیر از کثرت به وحدت خود را با خدایش در میان می گذارد و این اعتراف را با صدای بلند فریاد می کند . اوبعد از توحید و بعد اینکه تمام وجودش به سوی خداوند یگانه اش معطوف شد در اندیشه مشاهده جمال ، دیده جان بین را لازم می داند و به این صورت ادامه می دهد :

         دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید                 وین کجا مرتبه ی چشم جهان بین منست

دیده جان بینی که خود از آن به عنوان "جام جم" یاد می کند .

         سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد             آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد  

اما در پی بردن به ذات خداوند ، این هشدار را به یاد می آورد که : اوست خدایی که اگر اوهام ، اندیشه ی مبرا از وسوسه ی شیطان ، دلهای شیفته و یا عقول ، سودای رسیدن به کنه ذاتش را در سر بپرورانند ، دست رد به سینه آنها می زند (نهج البلاغه / خطبه اشباح ) . لذا طلب بخشش ، به خاطر تلاشهای بیهوده قبلی ، را اینگونه ابراز می دارد :

          ناظر  روی  تو  صاحب  نظرانند  آری             سرّ گیسوی  تو در هیچ سری نیست  که  نیست

          اشک غمّاز من ار سرخ برآمد چه عجب        خجل از کرده ی خود پرده دری نیست  که  نیست

او مسیر کمال را پیوسته ومدام پیش می رود تا جایی که مقامی که بدان دست یافته را، با یک مقایسه ، چنین توصیف می کند:

          زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست          تا در میانه خواسته کردگار چیست

زاهد همان مومن صبور است ، که از نظر حافظ به خاطر صبر بر دنیا حالت عطش در جان او به وجود می آید . او این عطش را ، در ازای وعده ی شربتی گوارا به جان می خرد، پس شراب کوثر را توقع دارد . ولی این طلب در دید "حافظ با تجربه" نشانه صاحب نظر بودن و کم ادبی در محضر خداوند است . به این دلیل است که او از خداوند پیاله را تقاضا می کند ، حال می خواهد شربتی در کار باشد یا نه ، تلخ باشد یا شیرین ، در واقع او پسند یار را بر پسند خود می پسندد و با "صبرتوأم با ادب حضور" به مقام منیع رضا می رسد .

حافظ !      

          ادب وشرم تو را خسرو مهرو یان کرد           آفرین بر تو که شایسته صد چندینی