کربلا

خداوند مکار است ، صورت های خوب را در شکم صورت های بد می آورد (فیه ما فیه) . کربلا پوسته ای دارد و مغزی اگر عاقلان حسینی و عاقلان یزیدی در کربلا ناظر بر واقعه باشند هر دو گروه حسین را محکوم به شکست می دانند ، آنها قیام و ادامه قیام را صلاح ندانسته زیرا کسانی هستند که ترتیب وجودی آنها ترتیب عقل ، روح ، بدن است (ترتیب ها در انسان در همین وبلاگ) و فقط با عقل قضاوت می کنند ،آنها در واقع ظاهر و پوسته واقعه را می بینند در حالی که ترتیب حاکم بر کربلا و در سپاه حق ترتیب "روح ، بدن" و "روح ، عقل ، بدن" می باشد یعنی هنگام قیام ، هنگام پیشروی و پیروی عاشقانه است و این مغز کربلاست که عقل پیشه دیر به آن راه می یابد چون عقل می خواهد محکم و آهسته برود بنا براین زمان می طلبد تا کار دل و روح را درک کند . 

عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوش است             عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما (حافظ)

شکرانه

خوب است آنقدری که به فکر نعمت های جدید هستیم ، به فکر شکر نعمت های قدیم و حال باشیم . هر نعمتی که بیاید شکر آن هم بر ماست . پس قبل از خواستن و طلب نعمت باید ببینیم که شکر نعمت های قبل را به جا آورده ایم یا نه ؟ امام علی (ع) بدین گونه شکر نعمت می کند و خدا را می خواند :

نحمده علی ما کان ، و نستعینه من أمرنا علی ما یکون ؛  حمد می گوییم او را ، بر آنچه بوده است و از او یاری می جوییم در کار خود ، برای آنچه خواهد بود (خطبه 99)  .

اما ما آنطور که آیه (51/فصلت) بیان داشته ؛ نعمت را طلب می کنیم و چون به آن دست می یابیم روی بر می تابیم و خود را به گوشه و کناری می کشیم و شکر صاحب نعمت را از یاد می بریم . شکر خدا یعنی ذکر و یاد خدا و ناشکری او یعنی از یاد بردنش .

ازدیاد نعمت و نعمت زیاد خواستن خوب و پسندیده نیست. به قول یک از بزرگان " انسان تا ضعیف است ، هم خدا را می خواند و هم از او چیزی می خواهد و وقتی به مرحله متوسط رسید ، خواستنش کم و خواندنش بیشتر می شود ؛ ولی سرانجام فقط می خواند . یعنی دعای او خواندنست نه خواستن "  .

دیگر اینکه :

شکر و نعمت از هم جدا نیستند شکر نعمت می آورد و نعمت شکر را . الحمد لله الواصل الحمد بالنعم ، و النعم بالشکر ؛ حمد خداوند را ، آنکه پیوند دهنده حمد به نعمتها است و پیوند دهنده نعمت ها به شکر است (خطبه 114).

کتاب و مطالعه

عقل با علم معنی پیدا می کند و علم با عقل توسعه می یابد . خاصیت علم برانگیختن عقل و خاصیت عقل تولید علم می باشد . ماده اولیه کارخانه عقل علم است ، پس می بایستی که علم را به عقل رساند و با آن همراه کرد . حال این مهم با روش هایی میسر می شود که از  آنجمله می توان مشاهده ،تجربه، استاد دیدن و مطالعه را نام برد . سوال کردن نیز روش دیگریست اما اینکه از چه کس بپرسیم خود جای سوال است . قرآن در این باره می فرماید که از اهل ذکر(کتابدانان) بپرسید اگر نمی دانید (7/انبیاء).

ولی روشن است که اولا ًهمه کس اهل ذکر نیستند و ثانیا ً در همه زمان و همه مکان به راحتی یافت نمی شوند و ثالثا ً در توان پاسخگویی همزمان آنها به عموم و انتقال علوم محدودیت وجود دارد . اینجاست که مطالعه و کتابخوانی جایگاه ویژه ای پیدا می کند . عمر یک نویسنده ممکن است کوتاه باشد ولی اثر او اگر در خور باشد می تواند در قالب کتاب ماندگار شود . از این نظر می توان گفت که علوم ، دیگر محدود به زمان و خاص ِ یک زمان نمی شوند چون با کتابت از عصری به عصری دیگرمنتقل می شوند و نیز از آنجا که کتاب ِ نویسنده  را می توان در هر جایی با خود همراه کرد می توان گفت که اثر نویسنده دیگر آن محدودیت خالقش در دسترسی و انتقال معارف را ندارد .

هنگام مطالعه هنگام برداشت های آزاد از دنیای کتاب است یعنی خواننده در غیاب نویسنده ، خود مفسر آن می شود و به عبارتی برداشت آزادانه از کتاب اجتناب ناپذیر است ، بسا که حسن و حکمت در آن نهفته باشد.

کتاب را ؛ یکی می نویسد و یکی نمی خواند . یکی می نویسد و کثیری می خوانند که هر کدام برداشتی خاص از آن خواهند داشت . کتاب از طرفی حکایت از حال کاتب می کند و معرف اوست و از طرفی خواننده با حال خود روی به آن می آورد ، بهترین ارتباط با کتاب زمانی برقرار می شود که با حال کاتب رو به آن آورد .